جدول جو
جدول جو

معنی دباغ زاده - جستجوی لغت در جدول جو

دباغ زاده
(دَبْ با دَ)
محمد افندی. از شیخ الاسلامان دولت عثمانی و فرزند شیخ محمود افندی است. به سال 1044 هجری قمری درگذشته است. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دباغ خانه
تصویر دباغ خانه
کارگاهی که در آنجا پوست حیوانات را پاک می کنند و پیرایش می دهند
فرهنگ فارسی عمید
(شُ /شَ دَ / دِ)
پسر چوپان. چوپان زاده. از نسل چوپان و شبان. فرزند شبان:
شبان زاده ای را چنان در کنار
بگیری و از کس نیایدت عار.
فردوسی.
یکی تاج با او بد و مهر شاه
شبان زاده را آرزو کرد گاه
که ساسان شبان و شبان زاده بود
نه بابک شبانی بدو داده بود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(غِزِ دَ / دِ)
داغی که مدام خون چکان باشد از این جهت داغی را که برای امالۀ مواد نزلات سوزند و نگذارند که به شود داغ زنده گویند:
شد از تراوش خون رنگ پنبه سرخ ببین
که داغ زندۀ ما را کفن ز برگ گل است.
خان زمانی امانی (از آنندراج).
- زنده بودن داغ، چون یکی از عزیزان بمیرد و دیگری درصدد مردن باشد گویند هنوز داغ فلان عزیز زنده است و این هم می خواهد داغ بالای داغ بگذارد
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
کنیززاده. غیر نژاده و بی اصل. مقابل شاهزاده، نژاده و اصیل:
شاهزاده بوی چو داری مال
داه زاده شوی چو بد شد حال.
سنائی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دباغ خانه
تصویر دباغ خانه
پیراخانه جایی که در آن جا پوست حیوانات را پاک و پرداخته کنند
فرهنگ لغت هوشیار