پسر چوپان. چوپان زاده. از نسل چوپان و شبان. فرزند شبان: شبان زاده ای را چنان در کنار بگیری و از کس نیایدت عار. فردوسی. یکی تاج با او بد و مهر شاه شبان زاده را آرزو کرد گاه که ساسان شبان و شبان زاده بود نه بابک شبانی بدو داده بود. فردوسی
پسر چوپان. چوپان زاده. از نسل چوپان و شبان. فرزند شبان: شبان زاده ای را چنان در کنار بگیری و از کس نیایدت عار. فردوسی. یکی تاج با او بد و مهر شاه شبان زاده را آرزو کرد گاه که ساسان شبان و شبان زاده بود نه بابک شبانی بدو داده بود. فردوسی
داغی که مدام خون چکان باشد از این جهت داغی را که برای امالۀ مواد نزلات سوزند و نگذارند که به شود داغ زنده گویند: شد از تراوش خون رنگ پنبه سرخ ببین که داغ زندۀ ما را کفن ز برگ گل است. خان زمانی امانی (از آنندراج). - زنده بودن داغ، چون یکی از عزیزان بمیرد و دیگری درصدد مردن باشد گویند هنوز داغ فلان عزیز زنده است و این هم می خواهد داغ بالای داغ بگذارد
داغی که مدام خون چکان باشد از این جهت داغی را که برای امالۀ مواد نزلات سوزند و نگذارند که به شود داغ زنده گویند: شد از تراوش خون رنگ پنبه سرخ ببین که داغ زندۀ ما را کفن ز برگ گل است. خان زمانی امانی (از آنندراج). - زنده بودن داغ، چون یکی از عزیزان بمیرد و دیگری درصدد مردن باشد گویند هنوز داغ فلان عزیز زنده است و این هم می خواهد داغ بالای داغ بگذارد